تحول و نوآوري در كتب درسي حوزه (2)
تحول و نوآوري در كتب درسي حوزه (2)
در اين نعضت فكري ، بايد در كتابهاي درسي دگرگوني پديد آيد و كتابهايي در دسترس طلاب و فراگيران قرار بگيرد كه از ويژگيهاي كتابهاي درسي برخوردار باشند .
از بين كساني كه روي اين مهم ، يعني دگرگوني در كتابهاي درسي ، نگارش آنها با اسلوب جديد ، گنجاندن مطالب مورد نياز در آنها و .... بسيار تأكيد داشته اند ، چند تن را نام مي بريم : سيد محسن امين جبل عاملي ، نويسنده ي اعيان الشعيه ، محمد جواد مغنيه ، نويسنده ي تفسير الكاشف ، شهيد سيد محمد باقر صدر ، محمد رضا مظفر ، شهيد مرتضي مطهري و مقام معظم رهبري .
پيش از اين ، ديدگاه سيد محسن امين را نقل كرديم .
محمد جواد مغنيه ، در كتاب اصول فقه ، در پاره اي از بحثها ، يادآور مي شود :
اين بحث در علم فقه ، اثر ندارد . چه ضرورتي دارد يك بحث اصولي مطرح شود و نتيجه ي علمي بر آن بار نشود . در مثل در بحث مشتق ، آيا حقيقت در متلبس است ، يا حقيقت در آن و ما انقضي نيز هست و ....
محمد رضا مظفر ، از طراحان كتابهاي درسي و نوآوران وي با نوشتن : « المنطق» و « اصول الفقه » تحولي در كتابهاي درسي پديد آورد .
دكتر ابراهيم العاتي ، مقاله اي دارد با عنوان : « شيخ محمد رضا مظفر ، طلايه دار آموزش ديني در نجف » (27) وي در اين نوشتار ، ذيل عنوان نوسازي ، روشها و شيوه ها ، مي نويسد :
« شيخ محمد رضا مظفر ، فقيهي مجدد و همگام با روح عصر و تحولات علمي و روش شناختي آن بود . اين همگامي به انتقال دادن آموزش ديني از نظام حوزوي يا حلقات درس مساجد ، به تحصيلات آكادميك منظم ، بويژه در مرحله نخست تحصيلات حوزوي ، يعني مقدمات و سطح ، نياز داشت تا طلبه را براي مرحله بحث خارج ، يا اجتهاد آماده كند . و در مرحله عالي ، يعني مرحله خارج و اجتهاد ، طلبه بيش تر بر خود متكي گردد و شيخ دريافته بود كه ماهيت مرحله عالي ، هيچ گونه تعديل شكلي ، يا محتوايي را بر نمي تابد و نمي توان اين مرحله را در هيچ قالب روشي خاصي تنظيم كرد .
اما در مرحله نخست ، از نقايصي رنج مي برد كه نيازمند تنظيم و روش مندي بود .
شيخ مظفر ، عوامل نقص را در مواد علمي درسي و عوامل ضعف را در روش تشخيص داد .
در باب مواد علمي كه طلبه ي حوزه ، در مراحل نخست تحصيلي مي گذراند ، اين مواد ، به نحو ، صرف ، بلاغت ، منطق ، تفسير ، فقه و اصول محدود بود . اگر چه مواد درسي در فقه و اصول ، گسترده بود ؛ ولي مواد يا شده به رغم اهميت شان ، به تنهايي طلبه را در ايفاي وظايف و تعهدات صنفي اش مانند ارشاد و دعوت و آگاهي بخشي ، كفايت نمي كرد ؛ زيرا طلبه نمي توانست در ايفاي نقش ارشاد و دعوت ، در گسترده ترين دايره اش ، به مواد علمي اي كه در حوزه مي گذراند ، اكتفا كند . و لازم بود تا با روشها و مكاتب فكري و برخي مطالعات انساني و برخي زمينه هاي معرفت تجربي آشنا شود ...
اما از باب روش ، شيخ معتقد بود كه كتابهاي درسي طلاب حوزه علميه نجف ، سرشار از پيچیدگي و ابهام است و طلبه براي فهم عبارات آنها و پرده برداري از پيچيدگيها و ابهامات آنها ، نيازمند صرف وقت فراوان و تلاش زياد است و افزون بر اين ، مباحث كتابها هم به درستي تنظيم نشده است . و اگر قرار باشد طلبه ، اين تلاش و وقتي را كه صرف فهم عبارات پيچيده مي كند ، بر فراگيري همان علم ، يا معارف فكري ديگر اختصاص بدهد كه در ايفاي وظيفه اش به او ياري مي رساند ، كاري بزرگ كرده و ابواب فكري تازه اي را به روي خود گشوده است .....
شيخ محمد رضا مظفر ، تلاشهاي زيادي را براي آسان سازي مواد علمي مبذول داشت وي در علوم عقلي « المنطق » ، « اصول الفقه » و « الفلسفه الاسلاميه » را تأليف كرد . (28)
دوستان دانشمند او : علامه محمد تقي حكيم ، الاصول العامه للفقه المقارن را تأليف كرد و دكتر عبدالهادي فضلي ، اصول الحديث و اصول علم الرجال را نگاشت .
استاد العاتي به كتابي آدرس داده و مطالب خود را از آن نقل كرده كه نويسنده ی آن ، استاد محمد مهدي اصفي است ، از شخصيتهاي برجسته مجمع التقريب . كتابهاي ارزش مند او ، همچون مقدمه شرح لمعه و مقدمه رياض المسائل ، در معرفي حوزه ها و تاريخ فقه و فقها ء معروف است . اين كتاب با عنوان : « مدرسة النجف و تطور الحركة الاصلاحيه فيها » ست كه در نجف چاپ شده است .
از جمله شخصيتهايي كه انديشه اصلاح داشت و توانست در حوزه ي علميه نجف ، تحولي پديد آورد ، شهيد سيد محمد باقر صدر ( 1400 ه.ق) است . او با نگارش المعالم الجديده و بيان افكار خود در مقدمه آن و سپس نگارش حلقات الاصول در مورد متون درسي حوزه ها ، نظريه پردازي كرد و دست به نوآوري زد .
چهارمين شخصيت ، شهيد مطهري است كه در آثارش اين دغدغه و انديشه موج مي زند . در فرازي از سخنان او آمده است :
« وقتي به تهران آمدم فهميدم كه آن چه در حوزه علميه خواندم ، به درد امروز مردم نمي خورد و آن چه مردم نياز دارند ، من نخوانده و آماده ندارم .»
منظور استاد روشن است . يعني خواندن خيلي از كتابهايي همچون : قوانين الاصول ، الفصول و ... مشكل اجتماع را حل نمي كند . مردم به چيزهاي ديگري نياز دارند ، همچون تفسير ، حديث و سخنان بلند پيامبر اعظم و امير المؤمنين كه امروز هم آن جايگاه ويژه را در حوزه ها ندارند .
مقام معظم رهبري بارها بر مسأله ضرورت اصلاح كتابهاي درسي تأكيد كرده است ، از جمله در يكي از سخنرانيها كه در جمع علما ، فضلا و طلاب ايراد كرده ، مي گويد :
« امروز در دنيا دارند تمرين مي كنند كه مشكل ترين مطالب را به آسان ترين زبانها بيان و فرموله كنند . رمز مي گذارند تا با گفتن يك كلمه مخاطب ده كلمه بفهمد .... شرح لعمه ، كتاب نسبتاَ مشكلي است . ما چرا براي عبارتهاي سخت طلبه را معطل كنيم . كتابهاي درسي ديگر هم همين گونه اند . اين كتابها كه از آسمان نازل نشده . يك روز هم كتابهاي درسي ديگري بوده . مگر رياض كتاب بدي است . مي گويند كتاب مكاسب شيخ ، خيلي كتاب خوبي است . البته كه كتاب خوبي است ، ولي مگر رياض كتاب بدي است ؟ يك روز در حوزه هاي علميه رياض مي خواندند كه البته زمان ما نبود ، بلكه زمان پدران ما بود . از جمله كتابهاي معمولي كه طلبه ها در حوزه مي خواندند دو جلد رياض بود . آيا حالا هم ما رياض بخوانيم . آنها قوانين و فصول مي خواندند اما حالا نمي خوانند و منسوخ شده است ، اين كار چه مانعي دارد .» (29)
تجربه نشان داده كه كارهاي گروهي نتيجه بخش تر از كارهاي فردي است . در مورد نگارش متون درسي ، شماري از عالمان ديني ، پيشنهاد كار گروهي داشته و دارند .
البته كار فردي نيز گاهي خود را خوب نشان داده است . آقاي مظفر با نگارش المنطق و اصول الفقه و شهيد صدر با نگارش حلقات ، كمك شاياني به تحول و تغيير در متون درسي كردند .
سيد محسن امين جبل عاملي مي گويد :
« گروهي تشكيل دهندو كار تدوين كتابهاي درسي حوزه را به عهده بگيرند و در هر علمي سه نوع كتاب : مختصر ، متوسط و مطول نگارش شود و محتواي اين كتابها را از همان كتابهاي مشهور قبلي استخراج كنند و پس از عرضه بر بزرگان از علما و تصويب آنها ، محور تدريس در حوزه بزرگ نجف و قم و سپس حوزه هاي ديگر گردد . البته كتابهاي قبلي نيز از دور خارج نمي شود و مي توان به عنوان كتابهاي مرجع – نه آموزشي – از آنها استفاده كرد .» (30)
مقام معظم رهبري مي گويد :
« بايد لجنه اي از فضلاي بزرگ حوزه علميه بنشينند و يك دوره فقه ، از طهارت تا ديانت ، به زبان ساده بنويسند كه كار شرح لمعه را بكند و كيفيت استدلال را نشان بدهد .» (31)
«... بايد لجنه و هيأتي بنشيند و مباحثي که شما در مکاسب مي خواهيد ياد بگيريد در کتابي که خيلي هم به مشکلي مکاسب نباشد، و آن مطالب و استدلالها را هم داشته باشد، بنويسد و آن کتاب در حوزه ها خوانده شود.» (32)
يادآوري : شايد كسي را نتوان يافت كه مدعي شود : اگر كتاب درسي فني ، دقيق و بهتري در دانشي از دانشهاي حوزوي نوشته شود نبايد جايگزين كتاب قبلي گردد . شايد بحث صغروي باشد . اين كه بزرگان فن بر اين نظر همگي هماهنگ شده اند كه رسائل شيخ از قوانين و الفصول بهتر بوده از اين روست كه در آن نوآوري وجود داشته است . يعني امتياز ظاهري نبوده كه رسائل شيخ را بر قوانين و فصول ، برتري داده اند ، بلكه امتياز باطني و حقيقي در اين جابه جايي ، حرف اول را مي زده است . حال اگر روزگاري در كتابي نوآوري باشد كه چه بهتر ، همگان بر برتري دادن و پيش داشتن آن نظر دارند ؛ اما نكته ي در خور توجه اين است كه پس از شيخ انصاري ، حتي آخوند خراساني هم بسان شيخ نتوانسته استخوان بندي علم اصول را تغيير دهد و براي آن ساختار جديدي بيان كند همه در مقام نقد و تحليل صدر و ذيل كلام شيخ انصاري بوده اند ؛ اما محور اصلي سخنان شيخ است . حال چه بايد كرد ، پيشنهاد همان مطلبي است كه عالمان فرزانه : سيد محسن امين و مقام معظم رهبري ، مطرح كرده اند كه نگارش نو و جديدي از اين كتابهاي شيخ پديد آيد و دست كم ويراستاري به روز شود ، تا بحثهاي زايد كه در آنها وجود دارد و اكنون شايد به كار نيايد ، از دور خارج گردد.
آيا عبارت كفاية الاصول كه در بيان مقصود ، آن همه اغلاق و اجمال دارد، اين اجمال و سنگيني عبارت در فهم فروع فقهي نقشي دارد كه بايد حتماَ به دنبال گشودن اغلاق و اجمال آن باشيم . آيا نمي شود اين سنگيني عبارت را با مثال از فقه و شرح و حاشيه جبران كرد . به هر حال ، تجربه تاريخ فقه و اصول و حوزه هاي علميه نشان داده كه نوآوري در متون درسي ، در هر عصري مورد توجه بوده است .
تفسير قرآن در حوزه ها ، آن جايگاه والا ، حقيقي و اثر گذار خود را ندارد . زيرا جايگاه يافتن تفسير قرآن ، وقتي است كه انديشه ها ، در شعاع تفسير و فهم قرآن مطرح شوند .
اين در صورتي به حقيقت مي پيوندد كه قرآن ، ملكه ذهنها بشود . آن چنان كه طلاب ، با نكته ها ، فرازهاي بلند ، معارف ژرف و واژگان آن انس و آشنايي دقيق داشته باشند كه خود به خود در پژوهشها ، در گاه استنباط و اجتهاد و بر انديشه هاي كلامي ، فقهي و اصولي و ديگر آگاهيهاي آنان پرتو افكند . به گونه كه هر گاه انديشه اي از ذهن آنان بتراود ، پرتوهايي از قرآن را بتوان در آن ديد.
تفسير ، در همه مراحل تحصيلي طلاب ، از آغاز تا دوران اجتهاد و افتا ، بايد محور درسها ، مباحثه ها ،كارهاي علمي و پژوهشي باشد . روي واژه واژه آن دقت ژرف و همه سويه و كالبد شكافانه بشود و در درس فقه ، روايات مورد بحث در هر باب ، يك به يك ، با قرآن سنجيده و برابر سازي بشود كه اگر هر يك با قرآن برابر و هماهنگ بود ، پذيرفته و اگر نبود ، رد شود .
براي اين كه چگونه قرآن جايگاه خود را در درسهاي حوزوي بيابد و حجت بودن آن نمود بيابد و آن به آن به انديشه ها پرتو بيفكند ، بايد ديدگاه ها و پيشنهادها ، مطالعه و در بوته نقد عالمانه قرار بگيرد و ديدگاه و يا ديدگاه هايي كه بيش ترين راهگشايي را دارند و حوزه ها و حوزويان را به مقصود مي رسانند ، برگزيده شوند و در دستور كار قرار بگيرند . تا اين كه قرآن از غربت به درآيد و مبادا كه در غربت قرآن در حوزه ها ، دوباره كساني سربلند كنند و بگويند : قرآن حجت نيست و راه را بر انديشه و تفكر روي قرآن ببندند و سد راه فهم و درك قرآن شوند و قرآن را از كانونها و مركزهاي علمي ، از حوزه و از ساحت زندگي دور كنند و شيعه به همان باتلاقي گرفتار آيد كه در برهه اي از دوران پيشين ، گرفتار آمده بود :
« در ميان علماي شيعه در سه چهار قرن پيش افرادي پيدا شدند كه معتقد بودند قرآن حجت نيست اينها از ميان منابع چهارگانه ي فقه كه از طرف علماي اسلام، به عنوان معيار شناخت مسائل اسلامي عرضه شده بود؛ يعني قرآن و سنت و عقل و اجماع سه منبع را قبول نداشتند.
در مورد اجماع مي گفتند : اين رسم سني هاست و نمي توان از آن تبعيت كرد.
در خصوص عقل مي گفتند: با اين همه خطاي عقل، اعتماد به آن جايز نيست.
اما در مورد قران، محترمانه ادعا مي كردند كه قرآن، بزرگ تر از آن است كه ما آدمهاي حقير بتوانيم آن را مطالعه كنيم و در آن بينديشيم. فقط پيامبر و ائمه حق دارند در آيات قرآن غوز كنند. ما، فقط حق تلاوت آيات را داريم. اين گروه، همان اخباريين هستند. اخباريين، تنها مراجعه به اخبار و احاديث را جايز مي دانستند. شايد تعجب كنيد اگر بدانيد در بعضي از تفاسيري كه توسط اين افراد نوشته شد، هر جا در ذيل هر آيه، اگر حديثي بود، آن را ذكر مي كردند و اگر حديثي وجود نداشت از ذكر آيه خودداري مي كردند. آن طور كه گويي اصلاً آن آيه از قرآن نيست.
اين عمل ،يك نوع ظلم و جفا بود بر قرآن. پيداست جامعه اي كه كتاب آسماني خود، آن هم كتابي مانند قرآن را به اين شكل طرد كند و آن را به دست فراموشي بسپارد، هرگز در مسير قرآن حركت نخواهد كرد.» (33)
دغدغه درسي شدن قرآن ،اگر جدي گرفته مي شد و آن شكوه درس تفسيري علامه طباطبائي حفظ مي گرديد و طرحها و پيشنهادهاي روشن انديشان و كساني كه دقيق و آينده نگرانه پيامدهاي ناگوار توجه نكردن به قرآن را در نوشتار و گفتار خود مي نماياندند، توجه مي شد و در سر لوحه ی كارها و برنامه هاي حوزه قرار مي گرفت امروزه، شاهد دگرگونيهاي بس ژرف و گسترده بوديم و طالب علمان و تربيت شدگان حوزه در عرصه هاي گوناگون فكري نقش مي آفريدند و عالمانه مردم و نسل جوان را طلايه داري مي كردند و از كاستيهاي امروز خبري نبود.
حاج مهدي سراج انصاري، (34) در مقاله اي بلند، استوار و روشنگرانه، زير عنوان : «هفتاد و دو روز در قم» اوجها ، زيباييها و شكوه هاي حوزه علميه قم را به زعامت آيت الله حاج آقا سيد حسين طباطبائي بروجردي، مي نماياند و از كاستيهاي آن ،به گونه روشن و راهگشا، گزارش مي دهد و طرح اصلاح حوزه را براي بخشهاي گوناگون ارائه مي دهد. و در فرازهايي از اين مقال، طرح خود را درباره ي چسان به صحنه درآوردن قرآن و آموزشي كردن آن در تمام دوره هاي تحصيلي، از مقدمات تا خارج مي نويسد :
« به عقيده ي اينجانب بايد درس قرآن ،در تمام دوره هاي تحصيلي، از مقدمات تا خارج در رأس دروس تحصيلي قرار گيرد، به اين ترتيب :
اولاً محصلين ابتدايي كه از امثله شروع مي كنند، ملزم باشند كه ظاهر كلمات قرآن ر ا روان كنند و آن چه را در صرف مير و تصريف مي خوانند، از قبيل تصريف صيغه ها و تشخيص مجرد و مزيد فيه و ثلاثي و رباعي و نظاير آنها ،از كلمات قرآن پيدا نموده و طبق قواعد صرف در آنها تصرف نمايند و همچنين در موقع خواندن نحو، آيات قرآني را تجزيه و تركيب كنند و تا پايان دروس سيوطي و جامي و مغني عنايت خاصي به عبارات و جملات قرآن مبذول دارند.
و سپس هنگام تحصيل مطول، كه مرحله اخير تحصيل مقدمات است ،علاوه از توجه به نكات بلاغت و معاني و محسنات لفظي و معنوي آيات، دروس قراءت و تجويد قرآن نيز به محصلين داده شود، به طوري كه محصل ابتدايي هنگام فراغت از دروس مقدماتي، قرآن را خوب بخواند و تصريف كلمات و تجزيه و تركيب آيات و بلاغت و فصاحت و معاني و بيان و ساير محسنات قرآني را بداند و با تجويد صحيح بخواند و چون به مرحله دوم، يعني دوره متوسط ( دوره سطح ) برسد، براي فهم معناي ظاهري و تفسير سطحي قرآن آماده باشد.
ثانياً، در دوره سطح كه از شرايع و معالم، فقهاً و اصولاً آغاز مي شود، يك تفسير مختصر سطحي، همراه دروس فقه و اصول بوده باشد. البته اگر در اين دوره به حفظ قرآن مبادرت شود، بسيار به جا و مناسب خواهد بود. و در اين دوره، كه با تحصيل متن رسائل و مكاسب و كفايه الاصول و منظومه سبزواري پايان مي يابد، محصل مي تواند يك دوره تفسير سطحي ياد گرفته و براي درس خارج تفسير قرآن، كاملاً آماده شود.
ثالثاً در دوره نهايي ( دوره خارج ) لازم است حقايق مهمه اي كه در ميان آيات و سور قرآني نهفته اند، از خارج به مغز محصلي كه قبلاً خود را در دوره هاي قبلي آماده نموده است، تزريق شود. خلاصه كلام اين كه بايد قرآن ،در تمام دوره هاي تحصيلي، مقدم بر ساير دروس ،يا لااقل رديف انها قرار گيرد. اگر چنين شود، فارغ التحصيل هاي حوزه، به هر رشته از رشته هاي تبليغي كه وارد شوند، فروزنده و كامياب خواهند بود. اگر مرجع مسلمين شوند، در تمام شؤون، به مشكلات فائق آيند و اگر متكفل امور ديني در يك منطقه گردند، با كمال بصيرت از عهده ی وظايف ديني خود در مي آيند. و اگر متصدي موعظه و خطابه شوند، منطق شان بسيار قوي مي گردد.
بالاخره، يك باب بسيار روشن و يك روش بسيار مقتضي به روي آنان باز مي شود كه احدي از دشمنان اسلام، جرأت تبليغ ضد ديني در محيط مسلمين را نخواهند داشت ؛زيرا منطق قرآن به اندازه اي قوي و محكم است كه هر معاندي را به آساني مي تواند از ميان ببرد و دستهاي كثيف تبليغات ضد ديني را از جامعه ي مسلمين كوتاه كند. » (35)
حوزه هاي علميه شيعه عقب مانده اند و آن خيزش بايسته را كه از پيروان مكتب اهل بيت انتظار مي رفت، نداشته اند كه اين بي گمان از محور نبودن قرآن در ساختار آموزشي حوزه ها سرچشمه مي گيرد، همان پديده اي كه در برهه هاي گوناگون، مصلحان بزرگ به آن هشدار داده اند.
در روزگاري ،در حوزه علميه شيعه، تفسير متن درسي بود. حتي تفسير انوار التنزيل ناصر الدين بيضاوي، تدريس مي شد . تا آن جا اين اثر اهميت يافته بود كه بسياري از علماي بزرگ بر آن شرح و حاشيه زده اند، از جمله شيخ بهايي بر آن حاشيه دارد.
امروزه جا دارد، مديريت حوزه ی علميه، همت بگمارد، لجنه اي بزرگ از قرآن پژوهان دقيق انديش و بصير را سامان دهد و در آن لجنه بر اساس تفسير الميزان، تفسير درسي ،درسه سطح ،نگاشته شود، تا زمينه ي راهيابي قرآن به ذهن ها و دلها فراهم آيد و تحول راستين انجام بگيرد. ان شاء الله.
پی نوشت ها :
27. مجله پگاه حوزه شماره 44، ويژه حوزه هاي ديني ،2 آذر 1385
28. همان ، 14-15
29. منشور ولايت /41
30. شيوه هاي تحصيل و تدريس در حوزه هاي علميه /58
31. منشور ولايت /41
32. همان /42
33. آشنايي با قرآن ،استاد شهيد مرتضي مطهري ، ج1 و 2 / 25 ، صدرا ،قم
34.« مرحوم حاج مهدي سراج انصاري ( م : هشتم شهريور 1341 ) يكي از روحانيون فرهيخته و فرهنگ دوست و آزاد انديش آذربايجاني است كه در تبريز و عراق تحصيل كرده و از روزهاي پس از شهريور 1320 ،تا شهريور 1341 كه درگذشت سخت مشغول كارهاي مذهبي- فرهنگي و نيز سياسي بود. وي مؤسس اتحاديه مسلمين ايران و از خط دهندگان اصلي مطبوعات ديني، طي دو دهه بيست و سي است كه در بيش تر آنها مقاله مي نوشت. وي كتابهايي نيز در رد بركسروي و ماترياليسم نگاشته و با نثر شيوا و زيباي خود، خدمات گرانبهايي به ترويج فرهنگ مذهبي در اين دوره كرده است. »
برگهايي از تاريخ حوزه علميه قم ، رسول جعفريان /53 ، مركز اسناد انقلاب اسلامي .
35. برگهايي از تاريخ حوزه هاي علميه قم / 135-137.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}